رمان حاضر، با موضوع عاشقانه، قصّة فراز و نشيبهاي زندگي زني به نام «شيرين» است. «شيرين» در جواني در كلاس شعرا با فردي به نام «محمّد صحرابي» آشنا شده و آن دو سالها عاشق هم ميشوند، امّا بر اثر ماجراهايي بين آنها، جدايي ميافتد و شيرين با فردي به نام «آرش» ازدواج ميكند. زندگي كوتاه مدّت آنها، در حاليكه ثمرة آن دختري به نام «غزل» است، با مرگ «آرش» به اتمام ميرسد و «شيرين» سالها به تنهايي به بزرگ كردن «غزل» مشغول ميشود. «غزل» در فرهنگسرا بدون آگاهي از گذشتة مادر و «محمّد»، با «محمّد» كه استاد نقّاشي و شعر وي است آشنا ميشود و اين اتّفاق باعث ديدار مجدد «شيرين» و «محمد» شده و تحقّق آرزوي ديرينة آنها براي وصال را به همراه ميآورد.