كتاب حاضر، مشتمل بر بيست و شش داستان كوتاه طنز از نويسندهاي آمريكايي است. داستانهاي مندرج در كتاب، با هدف انتقاد از برخي مسائل اجتماعي موجود در جوامع غربي تدوين شدهاند. عناوين برخي از اين داستانها عبارتند از: بتازكارولينا؛ مهندسي ژنتيك؛ جوانان در آسيا؛ جهش بزرگ رو به جلو؛ درخشان مثل الماس؛ بالاخره يه روزي قشنگ حرف ميزنم؛ شهر نور در تاريكي؛ آدم باهوش و هر چه پوشيده را ميخورم. «بالاخره يه روزي قشنگ حرف ميزنم»، داستان مرد ميانسالي است كه پس از گذراندن دورة كوتاه آموزش زبان فرانسه، براي زندگي راهي آن كشور ميشود. وي ناچار است در فرانسه هم به همراه ديگر مهاجران با مليتهاي متفاوت بر سر كلاس درس زبان فرانسه حاضر شود. معلّم آنها زني پرخاشگر، بيادب و به شدّت خشن است كه با هر اشتباه دانشآموزان خويش را به باد توهين و انتقاد گرفته و كاملاً اعتماد به نفس را در آنها از بين برده است. شخصيت اصلي داستان، تمام سعي و تلاش خود را در يادگيري زبان فرانسه به كار ميگيرد و روزي درست هنگامي كه آموزگار در حال توهين به اوست در كمال شگفتي متوجه ميشود كه قادر است تمام گفتههاي معلم را بيكم و كاست درك كند. او اين واقعه را به فال نيك گرفته و درمييابد كه روزي هم خواهد توانست فرانسه را به همان رواني فرانسوي زبانها صحبت كند.