مجموعة حاضر حاوي افسانههاي مردم ايرلند با عنوانهاي «موش، سوسك بالدار، زنبور و چنگ سحرآميز»، «خياط شجاع و نترس»، «كونال، دونال و تايگ»، «اسب سياه»، «هودين، دوين و دونالد اونري» و... است. در داستان خياط شجاع و نترس آمده است: روزگاري، خياطي در ايرلند زندگي ميكرد كه خيلي شجاع بود. روزي يكي از زمينداران كشور كه در قصري به نام «سدل» زندگي ميكرد، از خياط شجاع خواست تا يك دست جليقه و شلوار برايش بدوزد و اگر خياط در كليسايي كه شايعه شده بود روح دارد، لباس را ميدخت پاداش بزرگي از مرد ثروتمند ميگرفت. خياط شجاع كه مصمم بود پاداش را از آن خود كند، به كليسا رفت و شروع به دوخت و دوز كرد. سر غولي از يك سوراخي پديدار شد و خودش آرام آرام از سوراخ زمين بيرون آمد و خياط را ترساند؛ اما خياط عليرغم ديدن او مشغول كار خود بود تا اينكه قبل از آنكه غول او را بگيرد كار خود را تمام كرد و به پاداش بزرگي رسيد.