کتاب حاضر کندوکاوي است در روان آدمي، دل مشغوليها و نگرانيهايي که زمان خاصي نميشناسد. «بئاته شانههايش را بالا مياندازد: «فقط شما اگر واقعاً مايل هستيد... يعني اگر اين لطف را داشته باشيد و به پسرش توجهي نداشته باشيد... نبايد چندان مشکل باشد خانم بارونس، قول شما کفايت ميکند.» «قول من؟! فکر نميکنيد در چنين مواقعي قول و قسم، حتي از زناني که مانند من نيستند، چندان اهميتي ندارد و تضميني نيستند؟» متن بالا قسمتي از داستان کتاب است. بئاتريس، زني که شوهرش را پنج سال پيش از دست داده و قصد ازدواج مجدد دارد، ولي نگراني هوگو، پسرش مانع اين است که در اينباره تصميم بگيرد. بئاته نگران است که پسر هفده سالهاش مرتکب رفتاري ناشايست شود و جواني خود را تباه کند، براي همين به کندوکاو در زندگي پسر ميپردازد و متوجه راز پسر ميشود.