«ايوان دنيسوويچ» ملقب به «شوخوف» در فورية سال 42 در جبهة شمال غربي در يك محاصره توسط آلمانيها اسير شده و به اردوگاهي تنگ آورده ميشود و با شمارة اس ـ 854، به مدت 25 سال زنداني ميشود. اردوگاهي كه بهاي زنده ماندن در آنجا، كار كردن تا سر حد مرگ است و كمكاري يكي از اعضاي گروه به بهاي گرسنگي كشيدن تمام گروه تمام ميشود. با اين همه نظم خاص بر اردوگاه حاكم است و روزها و شبها تقريبا به طور يكنواخت ميگذرد. شوخوف روزهاي اول اشتياق بسياري براي آزادي دارد؛ اما سالها زندگي در زندانها و اردوگاهها به ايوان دينسوويچ ميآموزد كه در فكر فرداي خود نباشد و فكر سال بعد را نكند و به فكر خانواده نباشد. با نزديك شدن روزهاي آزادي، شوخوف در ترديد به سر ميبرد كه آيا زندگي در اردوگاه بهتر است يا آزادي و وفق دادن خود با تغييرات روستاي محل زندگي خودش.