در كتاب حاضر، با تكيه بر چهار رسالة «ميهماني افلاطون»؛ «في حقيقه العشق سهروردي»؛ «سوانح العشاق غزالي» و «لمعات عراقي»، تلاش بر آن است تا مشابهات تفكر هر چهار حكيم دربارة عشق بيان و تفسير شود. عشق در نظر افلاطون نسبتي دارد با حقيقت و در نظر سهروردي همان عقل است كه خود را بازميشناسد. از منظر غزالي، عشق حقيقت مطلق است. حقيقتي كه كل عالم و موجوداتش را به سوي او ميكشاند و عشق از نظرگاه عراقي، برتر از فهم و بيان است. اين عشق به وجهي عاشق است و به وجهي معشوق، البته پس از آن كه با تجليات حقيقت وجود، جهان امكان، وجود خارجي يافت، آنگاه وجود واجب، معشوق ميشود و وجود ممكن، عاشق.