دو واقعه در دهة هفتاد ميلادي جهان را متحول کرد؛ يکي در حوزة سياسي که شکلگيري و پيروزي انقلاب اسلامي در ايران بود، که در تقابل با دو گفتمان غالب، يعني ليبراليسم و کمونيسم برآمد و تئوريهاي جديدي را وارد عرصة ادبيات سياسي کرد؛ ديگري، انقلاب ارتباطات بود که در قالب پيشرفت وسايل ارتباطي، ماهواره، اينترنت و... رخ داد. دربارة رخداد نخست، يعني پيروزي انقلاب اسلامي، غرب سعي کرد آن را با بنبست مواجه کند. بنابراين نخست، روية نظامي را در پيش گرفت، سپس به حوزة اقتصاد رو آورد و در گام بعدي، حوزة فرهنگ و انديشه را هدف قرار داد. غرب به مدد انقلاب ارتباطات، سعي در تغيير سليقهها و خواستههاي مردم داشت. اين مسئله، همزمان با رشد و تکامل نسل سوم انقلاب اسلامي بود. آنها سعي بر آن داشتند که به مدد برتري فناوري خود، نوع رفتار و انديشه غربي را بر جوامع ديگر چون ايران، تحميل کنند و به دنبال آن ارزشها، هنجارها و سنّتهاي اين جوامع را نيز دستخوش تغيير کنند و بدين طريق شکاف ميان نسلها را ايجاد کنند. در کتاب حاضر، پديدة شکاف نسلها در انقلاب اسلامي ايران و دلايل فاصله گرفتن نسل سوم از نسل اول و دوم، همچنين آسيبها و چالشهاي اين شکاف بررسي و تحليل شده است.