با آغاز شدن دوراني جديد هنرها نيز دگرگون شدند. اين دگرگوني خاسته از هوسي زودگذر نبود، مباني فلسفي و اجتماعي خود را داشت. شاعران به تدريج قالبهاي سنّتي قصيده، غزل، مثنوي و غيره را كنار گذاشتند. از وزنهاي عروضي نيز كمكم روي گردانيدند. مسأله، توانايي يا ناتواني سرودن شعر در اين قالبها و وزنها نيست. اين دگرگونيهاي ظاهري پابهپاي دگرگونيهاي عميق ديگري صورت ميگيرد. تسلّط قرنها فلسفة افلاطوني و نوافلاطوني كه شعر را در محدوده انواع و كليات نگاه داشته بود جاي خود را به تسلّط فرد و نگاه فردي داد. شعر روز به روز به سمت تصويرهاي حسّي و ملموس بيشتر كشانده شد. شكل يا فرم نيز مفهوم و مصاديق بسيار پيچيدهتري پيدا كرد. امّا آنچه منتقدان ادبي را به فكر فرو برده اين است كه با وجود اين همه اختلاف بنيادي ميان شعر گذشته و امروز چگونه است كه از شعر شاعران گذشته لذّت ميبريم، به آنها استناد ميكنيم و سطرهايي از آنها را زينتبخش نوشتههاي خود ميسازيم؟ كتاب حاضر در برگيرنده بيست مقاله و دو گفتوگو در زمينة شعر و نقد ادبي است. مطالب از كلّي به جزئي و از قديم به جديد مرتّب شده است. مطالب كلّي مقالههايي است در شعر و نقد با رويكردي فلسفي و نيز مقالههايي در حافظ پژوهي، غزل و غزلسرايي، رباعي و رباعي سرايان و آثار بزرگ ادبي گذشته. مقالههاي ديگر به شعر و شاعران جديد ايران اختصاص دارد.