سرهنگ پگورايليچ روستانفر، ارتش را ترك كرده و همراه بچههايش به روستاي استپان چليكو جايي كه املاكي در آنجا به ارث برده بود، نقل مكان كرد. او آمادة پذيرش هرگونه مسئوليتي بود، و همسرش را به شدت دوست ميداشت، اما خيلي زود او را از دست داد. مادرش دو سال قبل با ژنرال كراهوتكين ازدواج كرده بود. ژنرال فردي تحصيلكرده و زيرك بود. در دوران پيري به علت ضعفهايي كه در اثر داشتن يك زندگي نامرتب و غيراخلاقي نصيبش شده بود، كينهتوز و عصباني و بيرحم شده بود. كمي بعد از ازدواج، دو پايش از كار افتاد و باقي عمر خود را روي صندلي گذراند. مدتي بعد چشمش كمسو شد و فردي به نام فومافوميچ اوبيسكين را به عنوان كتابخوان استخدام كرد. فومافوميچ به عنوان رفيق مزدبگير، در خانة ژنرال به خدمت مشغول و به عنوان دوست خانوادگي پذيرفته شد و سرنوشت اطرافيان را رقم زد.