سنتيا گوناسار از نژاد عرب، به همراه مادرش در مزرعهاي زندگي ميكرد. برخلاف رسوم دهكده، سنتيا رابطة پنهاني با دختري از اهل دهكده به نام آنجلا داشت. آنجلا با مرد ثروتمند و شرافتمندي ازدواج كرد. ساعتي بعد آنجلا نزد برادرانش رفته و موضوع لكهدار شدن نجابت خود را توسط سنتيا بازگو كرد. برادران او تصميم گرفتند كه سنتيا را به قتل برسانند. صبح روزي كه قرار بود برادران آنجلا او را بكشند، تمام اهالي دهكده كه به استقبال اسقف به اسكله رفته بودند از موضوع قتل و جزئيات آن باخبر شدند. فردي ناشناس نامهاي به سنتيا نوشته و او را آگاه كرد، اما نامه به دست سنتيا نرسيد و برادران آنجلا در فرصتي مقتضي او را سلاخي كردند.