توتو و برادرش ژوئل به همراه پدر و مادر، در آپارتماني تنگ در شهر مادريد زندگي ميكنند. هدية كريسمس آنها قايقي مجهز به زاويهياب و قطبنما است. هر چهارشنبه كه پدر و مادر به سينما ميروند، آنها ارباب مطلق خانه ميشوند. در باور كودكانة آنها، طبق گفتة پدر نور مانند آب جاري ميشود. به همين دليل آنها لامپ پذيرايي را ميشكنند و نور جاري ميشود و مانند آب اتاق را پرميكند. آنها با اين تخيلات در روز چهارشنبه، به همراه دوستان خود در درياي نور كه ساخته و پرداختة ذهنشان است، شناور هستند و به شادي و بازي و قايقراني و غواصي ميپردازند. اين كتاب مجموعة 12 داستان از گابريل گارسيا ماركز با عنوانهاي قديسه، آقاي رئيسجمهور، سفر به خير، هواپيماي زيباي خفته، خواب تعبير ميكنم، فقط آمدم تلفن كنم، اتومبيل مشكي، باد سرد شمالي، رد خون توكا روي برف و... است.