لايوش تت، آتشنشان عجيب و ساده لوح يك روستاي كوهستاني است. پستچي خلوضع دهكده اغلب نامهها را به جاي آن كه به صاحبانشان برساند، پاره ميكند. اما نامة ژولا تت پسر لايوش تت كه در جنگ جهاني دوم درگير است، به دست والدين ميرسد. او در نامة خود اعلام كرده است كه سرگرد فرماندهشان براي مرخصي و تمدد اعصاب به خانة آنها ميرود و گذراندن مرخصي سرگرد در منزلشان، امتياز ويژهاي براي او به ارمغان خواهد آورد. زماني كه خانوادة لايوش تت براي ميزباني فرمانده آماده ميشوند تلگرافي از صليب سرخ مجارستان دريافت ميكنند كه در آن شهيد شدن ژولا تت اعلام شده است. دريافت اين اعلاميه ماجرا را به گونهاي ديگر پيش ميبرد كه در اين نمايشنامه به تصوير كشيده شده است.