نگارنده كتاب در حاضر، در يك بررسي تطبيقي به تحليل ديدگاه فارابي، دربارة فلسفة هنر و جايگاه خيال در آن، با برخي از فيلسوفان همعصر او ميپردازد. خيال در نظام فلسفي فارابي داراي نقش بنيادين در چند مساله، به ويژه مفهومسازي خلاقيت هنري است. برخي از فيلسوفان همعصر فارابي تخيل را معادل «فانتازيا» در فلسفة ارسطو، قوهاي براي بازآفريني و حكم كردن دانستهاند. فارابي عملي با نام «محاكات» به اين فعاليت اضافه ميكند. بر اساس اين توانايي، قوة تخيل قادر است تا اشيا را با استفاده از تخيل ساير واقعيات بازآفريني كند و بدين وسيله قدرت بازآفريني و بازشناسي خود را فراتر از محدوديتهاي حسي توسعه دهد، تا جايي كه شامل تداعي اوصاف مادي و جسماني، هيجانها و تمايلها و حتي واقعيتهاي غيرمادي نيز بشود. از آنجا كه عاليترين درجة خلاقيت محاكات از امور معقول است، بنابراين ميتوان تخيل معقولات را عاليترين درجة خلاقيت هنري دانست. به عقيدة فارابي، هنرمندان عموما در آثار خود، به دنبال انتقال معانياي چون: زيبايي، شكوه، شگفتي و... هستند. معانياي كه از لحاظ دريافتي از سوي مخاطب، ميتواند متفاوت باشد.