شبي عالي براي سفر به چين، ماجراي جستوجوي مردي به نام رومن به دنبال پسر كوچك خود سايمون است. رومن شبي، به علت بيحوصلگي براي سايمون كتاب داستان نخوانده و اظهار خستگي ميكند. سايمون آن شب دلگير به رختخواب ميرود و صداي موسيقي زنده از كافة پايين خيابان آنها ميآيد. رومن كه علاقة زيادي به موسيقي زنده و اجراي برنامه دارد، به طرف خيابان و به كافة چايتاتاون ميرود. هنگامي كه بازميگردد، نزد سايمون ميرود، اما او را نمييابد. سايمون در رختخوابش نيست و او رفته است. همساية چيني آنها به پليس ميگويد كه سايمون را ديده كه روي ايوان جلوي خانه پابرهنه در سرما ايستاده بوده است. وقتي همساية چيني براي سر زدن به سايمون ميرود، او را نمييابد. پليس نميتواند سايمون را پيدا كند و رومن مدتها به دنبال سايمون ميگردد و هر لحظه او را حس ميكند كه با او حرف ميزند و زندگي ميكند. اين داستان، برندة جايزة گاورنر جنرال كانادا در سال 2005 ميلادي است.