جامعة ايران طي چند دهه اخير، به مثابة جامعهاي در حال گذار، درگير تحولات ساختاري بوده است كه از جملة آنها ميتوان به دگرگوني در ساختار جمعيت و جوانتر شدن آن، رشد جمعيت دانشجويي و... اشاره كرد. اين مساله تغييرات نوپديد ساختي ـ كاركردي را به همراه داشته است. در ميان اين تغييرات، نظام آموزش عالي با استفاده از يك چهارچوب نظري كه پنج سرمشق: اقتصادسنجي، روانشناختي، جامعهشناختي، مديريتي و آموزشي را دربرميگيرد، درصدد بوده است تا در ارتقاي دانشگاه سنتي ـ تكيه بر نخبهگرايي ـ به دانشگاه كارآفرين گامهاي مثبتي را بردارد. ايجاد شرايط رقابتي و نيز استقلال دانشگاهي و آزادي علمي از پيششرطهايي است كه در اين تبديلگرايي مورد تاكيد آموزش عالي قرار گرفته است. در كتاب حاضر، كانون توجه نگارنده به دو موضوع «دانشگاه به مثابة جايگاه آگاهي» و «يادگيري در سطح عالي» بوده است. بدينمنظور هر فصل كتاب به يكي از مهمترين مسايل حوزه و دانشگاه نظير: استقلال دانشگاهي، آزادي علمي، دانشگاه و مسئلة اسلامي شدن، دانشگاه و كارآفريني و... اختصاص يافته است.