عدهاي، خاقاني را شاعري مغلقگوي و بعضي او را سرايندة شعرهاي بيمعني ميدانند. اما جايگاه او را بايد نزد مولانا و حافظ جستوجو كرد و در لابهلاي مضمونهاي آن دو شاعر، مضمون شعرهاي او را يافت. خاقاني در ابداع صورتهاي خيال دلانگيز، اگر بينظير نباشد، كمنظير است. آگاهيهاي او از دانشهاي متداول ديني در آن روزگار، مانند علوم قرآني و روايي و گفتههاي مفسران و سيرهنويسان و...، همچنين اطلاع او از دانشهايي مانند طب و نجوم و اسطورههاي ملي ايران و باورهاي عامه، حتي بازيهاي كودكانة محلي و مهارت در كاربرد آنها، خاقاني را مالك ملك سخن ساخته است. او با بيان ساحرانة خود شيوهاي تازه آورده است. از اين رو نگارنده، در كتاب حاضر، به شرح قصايد خاقاني پرداخته است. اين قصيدهها عبارتاند از: در توحيد و موعظه و معراج نبي اكرم (ص)؛ ايوان مدائن؛ بار عام كعبه؛ قصة زندان و بند؛ قصيدة معروف به ترساييه؛ مديحهاي براي شروانشاه؛ مرگ رشيدالدين؛ و در آرزوي خراسان.