كلمات در روايت داستاني، به مختصاتي بدل ميگردد كه به وسيلة آن مخاطب، اشيايي را در وضعيتهايي در ذهن تجسم ميكند. در اين تجسم، خواننده علاوه بر درك نسبي مشخصة اشياء، روابط آنها را نيز تصور ميكند. چنانچه اشيا داستاني ـ منظور آدمها و اشيا در داستان است ـ در اتمسفر يا فضاي داستان به وسيلة كلمات شكل بگيرد، شكل بازسازي آنها در روايت، به شرط داشتن منطق داستاني؛ آن را بدل به داستان مينمايد. نگارنده در اين كتاب به بيان مطالبي چون شكل نوشتن، ماهيت داستان، موضوع روايت (راوي ـ روايتكننده)، چگونگي شكلگيري داستان ـ پلت، گفتوگو و لحن در داستان، ميزاسن در روايت، پرسپكتيو در داستان، كنتراست روايت، ادبيات و واقعيت، و ادبيات و سينما ميپردازد.