اگر بتوان نشانههايي كه از شعر «بيژن تجدی» ميتراود، به يك نشانه فروكاست آن نشانه، شايد به زبان سهراب سپهري، تعبير عاشقانة اشكال باشد. در يك سوي اين نشانه رمانتيسيسم زلال و رشكانگيزي است كه زندگي را به بازنماييهاي شاعرانهاي معطوف ميكند. در سوي ديگر چشماندازي عارفانه از زندگي به ديد ميآيد. اما البته نه برخوردي كه صداي جهان و انسان معاصر در آن گم شود. دو نيروي پركشاكش در ذهن شاعر راوي يكي مرگ است و ديگر زندگي. آيا مرگ در ذهن او پارهاي است از زندگي يا زندگي خود پارهاي است از مرگ؟ مطالب يادشده بخشي از مقالة نگارنده با عنوان «خرقة گياهانة بيژن نجدي» است. مقالات كتاب حاصل تلاش مولف است كه بخشي از آنها دربارة شعر و شاعران معاصر و بخشي نيز دربارة تاريخ فرهنگي و ادبي ايران گرد آمده است.