در نمايشنامة «پرواز از قفس» حرفهاي يكي از جانبازان شيميايي جنگ تحميلي با پرندهاي در قفس به تصوير كشيده ميشود. اين جانباز كه باقر نام دارد در حين گفتوگو با پرنده، از چگونگي اعزام به جبهه و نحوة به شهادت رسيدن همرزمان، به هنگام حملة دشمن بعثي سخن ميگويد. در بخشي از سخنان اين رزمنده با پرنده ميخوانيد: «بالاخره يهروزي همه بايد برن، يكي دير يكي زود. يكي سبك يكي سنگين، حالا چه روزي، كجا و چهطوري مهم نيست. مهم هدفه، راهه كه بايد انتخابش كرد و مهمتر اينه كه بايد تو اين راه موند، درد كشيد، جنگيد و رفت و شايد مثل يه قصة قشنگ واسه هميشه جاودانه شد». كتاب حاضر مشتمل بر مجموعة نمايشنامههاي تني چند از نويسندگان قزوين است. عناوين اين نمايشنامهها عبارتاند از: «كاف، ميم، دال»؛ «خوان خون»؛ «پرواز از قفس»؛ و «حقيقتي دربارة مريم».