رمز جاودانگي مولوي در اين است كه عرفان او، عاشقانه يا عرفان سرخوشانه و شادكامانه است. عرفاني شخصي كه درك آن براي ما ممكن نيست. ولي سرگرم شدن با آن البته دلچسب، نشاطانگيز و در لحظاتي بيخودكننده است. در صورتي كه بتوانيم با آن ارتباط باطني و وجودي برقرار كنيم، از درگيري زميني جدا ميشويم و ما را با خود به عواملي ميبرد كه در آن شناخت ناب وجود دارد. نگارنده در اين كتاب دربارة مولوياي سخن ميگويد كه در عرصة روانشناسي تجربي و عرفان (معرفت و شناخت) كاربردي دستاوردهايي بكر و تازه ارائه ميدهد كه به كار زندگي انسان امروزي ميآيد، همچنين بعدي از شخصيت مولوي بررسي ميشود كه توسط شمس شكوفا شده است. كتاب در چهار فصل با اين موضوعات تدوين شده است: مولوي چگونه مولوي شد؟؛ مولوي چه ميخواهد بگويد؟؛ رابطة عرفان، عقبماندگي اقتصادي و اجتماعي؛ و درمان با عرفان مولوي.