نگارش تاريخ ادبي با استفاده از شيوههاي نوين، به همان اندازه كه پرجاذبه است، پيچيده نيز هست. داشتن اطلاعات دقيق از جامعهشناسي، روانشناسي، تاريخ سياسي، عقيدتي، فرهنگي، جغرافيا، سبكشناسي، نقد ادبي و تلفيق آنها در قالب يك نظام نظري منسجم، شرط لازم در نوشتن تاريخ ادبي است. در اين حوزه، روشها و رويكردها، متنوع و پيوسته در حال تغييرند. بسته به اين كه هر محقق چه مباني نظري را پذيرفته باشد، روش و نتايج كارش با ديگري تفاوت ميكند. به تصريح نگارنده «من در كتاب حاضر يك نظرية ادبي خاص را اساس قرار ندادهام و رويكرد التقاطي را نيز علمي نميبينم، بلكه باورم بر اين است تا ضمن برخورداري از نظريههاي موجود، به تلفيقي نظامدار و منسجم از آراء مختلف دست پيدا كنم كه در نگارش تاريخ ادبي ايران، كارآمدترين روش را در اختيارم بگذارد. با اين حال به طور خاص بايد از دو گروه نام ببرم كه بيشترين بهره را از آراء آنان گرفتم؛ نخست فرماليستها و ساختارگرايان، تا آنجا كه به موضوعات درونمتني مربوط ميشد و ديگر، جامعهشناسان هنر، تا آنجا كه مسائل برونمتني برايم پيشآمد». نظرية تاريخ ادبي؛ شكلگيري ژانرها در دل اساطير؛ دگرديسي ژانرها؛ و تولد ژانرها در هيات نوين عناوين بخشهاي مختلف كتاب حاضر هستند.