«جنارو» ـ مستاجر جديد خانم و آقاي وارن ـ در ناپل به انجمني به نام حلقةسرخ پيوست. سوگندها و اسرار اين انجمن اخوت هولناك بود و زماني كه تحت امر آن قرار ميگرفت ديگر امكان فرار نبود. پس از آن كه جنارو به همراه همسرش به آمريكا رفت، تصور كرد كه براي هميشه از زير يوغ آن انجمن بيرون آمده است، اما يك روز عصر در خيابان، همان مردي را ديد كه او را در ناپل وارد اين انجمن سري كرده بود؛ مردي با نام «جورجيانو» كه به خاطر قتلهاي بسيار به مرگ شهرت داشت. او براي گريختن از دست پليس ايتاليا به نيويورك آمده و شعبهاي از انجمن هولناكش را در اين شهر تاسيس كرده بود. در همان روز اخطاريهاي در دست جورجيانو بود كه به سبب آن جنارو ملزم به حضور در لژي بود كه در تاريخ معيني تشكيل شد. اين مساله جنارو را به فرار از خانه و فرستادن پيغامهايي به وسيلة شمع براي همسرش مجبور ساخت و اين همان رازي بود كه شرلوك هلمز بايستي از آن پرده برميداشت. مجموعة جيبي حاضر حاوي شش داستان كوتاه است كه حلقة سرخ يكي از آنهاست. ديگر داستانهاي كتاب عبارتاند از: عمارت ويستريا؛ نقشههاي بروس ـ پارتينگن؛ پاي شيطان؛ ناپديد شدن ليدي فرانسيس كارخكس؛ و كارآگاه محتضر.