نگارنده در اين كتاب، نخست صفحاتي چند از تاريخ درخشان اسلام در اسپانيا و سپس دورنمايي از وضع دلخراش مسلمين در سالهاي پاياني حكومت اسلامي در اين كشور و نقشههاي ويرانكنندة مسيحيان در زمينة محو اسلام از اسپانيا را مطرح نموده است. مسيحيان با ايجاد چهار دانشگاه بزرگ، كلوپهاي شبانه و... توانستند با فعاليتهاي خود قبح و عظمت گناه را در نظر جوانان مسلمان از بين برده و نقشة شوم خود را كه نابودي اسلام در اسپانيا بود، به اجرا گذارند. بيشتر سياستگذاران جهاني معتقدند كه اسپانيا از روزي كه حكومت را از دست داده هنوز روي يك دولت مستقل و قدرتمند را به خود نديده و هميشه گرفتار پنجة استعمار بوده و هست. بخش پاياني كتاب نيز به عبرتانگيزترين صفحات تاريخ اندلس اختصاص دارد.