آيا ادبيات فارسي اساسا نظريه ندارد، يا نظرية ادبي همسان نظريههاي ادبي غربي ندارد؟ اگر بگوييم كه نظريه ندارد، اين مشكل اساسي پيش روي ماست كه آيا واقعا اثر ادبي نابي هست كه بدون مبناي نظري ـ هرچند ذهني و نامكتوب ـ آفريده شود؟ و اگر بگوييم كه دارد آيا ميتوان گفت كه چون مباني تئوريك اين ادبيات همچون همسان مباني غربي نيست، اين ادبيات نظريه ندارد يا نظريهاش عمق و ارزش ندارد؟ نوشتار حاضر جلد نخست از مجموعهاي دو جلدي تحت عنوان «از معنا تا صورت» است كه به طبقهبندي و تحليل ريشهها، زمينهها، نظريهها، جريانها، رويكردها، انديشهها و آثار مهم نقد ادبي در ايران و ادبيات فارسي اختصاص دارد. در اين مجلد نگارنده به پرسشهايي از اين دست پاسخ ميدهد: ايران و ادبيات فارسي پس از اسلام را چگونه بايد ديد تا روشي متناسب براي تحليل آن برگزيد؟ معيار ايراني بودن چيست؟ شعر و فكر و شرع و نحوة ارتباط آنها با يكديگر در ايران و ادب فارسي را چگونه بايد تبيين كرد تا هم واقعيتهاي تاريخي ـ اجتماعي در ايران از ياد نرود و هم واقعيتهاي فرهنگي كمرنگ نگردد؟ در بخش دوم كتاب، زمينههاي پيدايش نقد ادبي در ايران و در بخش سوم، نقد و نظرية ادبي در ايران و ادبيات كلاسيك فارسي بررسي شده است.