اين رمان، از «آلبر كامو» ـ نويسندة فرانسوي ـ در سال 1942 منتشر شد و يكي از مهمترين آثار ادبيات قرن بيستم به شمار ميرود. در اين اثر «مورسو»، قهرمان داستان، راوي سرگذشت خويشتن است. در آغاز او با ظاهري حاكي از لاقيدي كامل، زندگی روزمرة خود را در الجزيره، از زمان اعلام خبر مرگ مادرش تا قتلي كه بياختيار مرتكب ميشود، شرح ميدهد. او به خانة سالمنداني كه مادرش در آنجا فوت شده ميرود و فرداي روز خاكسپاري با «ماري كاردونا» ملاقات ميكند. ماري قبلا ماشيننويس ادارة آنها بوده است و هر دو به هم علاقهمند هستند. اين ملاقات ماجراهايي را براي فورسو به دنبال دارد كه در ادامة داستان بازگو شده است.