امروزه ديگر دانسته شده است كه ورود اسكندر به خاورزمين، پيايندهاي آنچنان بنيادسازي كه تاريخنگاري متاثر از رسالت يونانيگرايانه سدة 16 به بعد اروپا پرورانده بود، نداشته است. البته «رسالت سياسي يونانيگري در خاورزمين و تحقق وظيفة تاريخياش» هنوز در ميانة سدة بيستم جزء جداييناپذير تفكرات تاريخنگاري بود كه ديدگاههايش ديگر نه تنها بر تاريخ تاثير نداشت، بلكه خود به تاريخ بدل شده بود و از دهة 80 سدة بيستم بود كه با ظهور موج جديدي از تاريخنگاران خبره در مسائل هخامنشي و بررسي جدي تاريخ اين دوران، اين امكان فراهم شد كه تاريخ و فرهنگ ايرانزمين را از ديدگاه هخامنشي، و نه نوشتههاي يوناني، در پرتو ديد جويندگان قرار دهند. با چنين رويكردي ميبايست دورة پس از هخامنشيان، و به عبارت بهتر يونانيگرايانه، نيز مورد تجديد نظر قرار گيرد. از آنجايي كه آگاهي تاريخي در خصوص مهمترين بخش امپراتوري هخامنشيان يعني پارس، در دوران يونانيگري و مناسبات يونانيان و پارسيان در اين خطه در هالهاي از تاريكي قرار داشت، نگارندة كتاب حاضر، با بهرهگيري از تمامي آثار موجود در دسترس، شامل منابع نوشتاري يوناني، سكهها، سفال، يادمانها، و... اقدام به نگارش بخشي از تاريخ پارس، يعني از هنگام حملة اسكندر مقدوني تا مهرداد اشكاني، كرده است. برخي از عناوين كتاب بدينقرار است: پارس از فروشد هخامنشيان تا برآمد ساسانيان، اسكندر در پارس، پوكستاس و پارس، سلوكيان و پارس، حكومت فرتركهها در پارس، و پارس از عهد اسكندر تا دوران اشكانيان.