نمايشنامة «در خلوت مزارع پنبه» حكايت رويارويي دو مرد است كه يكديگر را نميشناسند؛ خريدار و قاچاقفروش. دو مرد متقلب و متكبر رو به روي يكديگر ميايستند، قاچاقفروش هرگز نميگويد چه چيزي براي فروش دارد، چرا كه شايد خود نيازمند چيزي است كه ندارد. خريدار نيز همچنان توقع دارد كه فروشنده حدس بزند او چه ميخواهد، چرا كه شايد ديگر نميداند چگونه چيزي درخواست كند. در هر دو طرف غروري يكسان و سپس سوء تفاهمي دردناك نهفته است. نمايشنامة حاضر در نگاه نخست ميتواند واقعگرا به نظر بيايد؛ اما به سبب راز و رمز و قدرت سمبوليستي درون آن و به قول نويسندة آن استعارهاي از دنيا است. نمايشنامه با دو شخصيت خريدار و قاچاق فروش قابل اجرا است.