پرسش از هنر، پرسش از «چيستي هنر» است كه هم در زيباييشناسي قرن بيستم و هم در هنرورزي واجد اهميت بوده است. نگارنده در اين كتاب، برخي از كوششهاي مهم فلسفي در پاسخ دادن به پرسش از هنر در قرن بيستم را مورد بحث قرار ميدهد. بيشتر انديشمنداني كه در كتاب، دربارة آنها بحث شده، درون آنچه در فلسفه به عنوان «سنت تحليلي» شناخته شده، جاي ميگيرد و همگي توجهشان به هنرهاي تجسمي معطوف است. كتاب با روايت فرماليستي يا صورتگرايانه كلايوبل از هنر آغاز ميشود. پس از آن نگارنده به آراء آر.جي. كالينگوود ميپردازد. او معتقد بود كه هستة مشترك هنرها، شكل غريب بيان عاطفي آنهاست. در يكي از مهمترين نظريههاي اخير دربارة هنر، نظرية نهادي است كه نگارنده در يكي از فصول بدان پرداخته است.