بشر تا به امروز مراحل مختلفي از زندگي خود را گذرانده و سيري تكاملي داشته است؛ از روزگار وحشيخويی در عصر پارينهسنگي، كه زندگي بر پاية شكارگري و گردآوري خوراك بود، تا عصر بربريت و نوسنگي ـ كه كشاورزي و دامپروري رشد ميكند ـ و در ادامه عصر شهريگري (تمدن) كه دادوستد كالا و بازرگاني رونق مييابد. در اين روند نخستين شكل سازمان اجتماعي بشر را سازمان مادرسالارانه در كنار سازمان برادرسالارانه تشكيل ميدهد كه بيشتر به مادرسالاري تاكيد و كمتر به برادرسالاري توجه شده است: در نيمههاي عصر نوسنگي اين سازمان فروميپاشد و به تدريج مردسالاري يا پدرسالاري جايگزين ميشود كه تا به امروز نيز ادامه دارد. نگارنده در كتاب حاضر ميكوشد تا سرگذشت پنهانماندة زنان را در عصر وحشيخويي و آغاز بربريت بازسازي كند. وي با تاكيد بر سرآمدي و رهبري زنان و برشمردن دستاوردهاي آنان، مكتبهايي كه مادرسالاري را باور ندارند به چالش ميكشد تا ثابت كند فرودستي امروزي زنان از سازههاي زيستي سرچشمه نگرفته است. همچنين نگارنده در دنبالة مادرسالاري در دو بخش جداگانه به برادرسالاري و پدرسالاري نيز پرداخته است. اين سه نهاد زنجيروار به هم پيوستهاند، زيرا نهاد پدرسالار از درون دو نهاد مادرسالار و برادرسالار سربرآورده است.