اسطوره چيست؟ آگوستين قديس در كتاب «اعترافات» در حالي كه با مقولة گريزندهاي به نام زمان، سخت درگير بود، چنين نوشت: خيلي خوب ميدانم زمان چيست، مشروط بر آن كه كسي از من نپرسد. اما اگر از من بپرسند و توضيح بخواهند، از پاسخ دادن عاجزم. هركس هم كه ناچار به ارائة تعريف كوتاه و جامع از اسطوره باشد، محكوم به وضعي مانند آگوستين در تعريف زمان است. اين مساله به خاطر آن است كه ما تجربهاي مستقيم از اسطوره به طور عام نداريم، بلكه تنها اسطورههاي خاص را ميشناسيم و اينها نيز داراي سرچشمهاي مبهم، صورتي متلون و معنايي ابهامآميزند. در بخش نخست كتاب حاضر برخي از مهمترين نظريههاي مربوط به سرشت و خاستگاه اسطوره از ديد تاريخي بررسي و با اشاره به متنهاي ادبي گوناگون ارتباط اين نظريهها با ادبيات نشان داده ميشود. در بخش دوم، نويسنده نشان ميدهد اگر اسطوره مرده ريگي براي هنرها و ادبيات تلقي نشود و همچون عصر روشنگري با پيشرفت علوم طبيعي، بدان بياعتنايي شود، چه پديدهاي رخ ميدهد و از اين رو به ارزيابي بهرهبرداريهاي نويسندگان گوناگون از اسطوره و نيز مسالة احياي اسطورههاي كهن يا خلق اسطورههاي نو پرداخته است. در بخش سوم نيز برخورد منتقدان با كاربرد اسطوره در ادبيات بررسي ميشود.