"وانكا ژوكف" كودك نه سالهاي كه سه ماه قبل براي پادويي به "آليا خين" كفشدوز سپرده شده بود، در شب سال نو به رختخواب نرفت و صبر كرد تا ارباب، همسرش و بقيه به كليسا بروند. آن وقت جوهر و قلم زنگار بستهاي را از كمد برداشت. كاغذ مچاله شدهاي را گشود و شروع به نوشتن نامه كرد. او براي پدربزرگ خود نامهاي نوشت و در آن از سختيها و آزار و اذيتهاي ارباب جديد نوشت. او در طول نامه بارها به پدربزرگ خود التماس كرد كه او را نزد خود بازگرداند؛ و خاطرات گذشته خود با پدربزرگ را مرور كرد و در پايان نامه را تا كرده و با نوشتن نام پدربزرگ بر روي پاكت، آن را در صندوق پست انداخت. آن شب وانكا با آرامش از لالايي فرداهاي روشن به خواب خوش رفت و پدربزرگ را در خواب ديد. مجموعۀ حاضر حاوي 20 داستان كوتاه از "آنتوان چخوف" ـ نويسندۀ شهير روسي ـ است. برخي داستانها عبارتاند از: وانكا؛ دشمنان؛ عزاداري؛ وسوسه؛ مجلس يادبود؛ شكارچي حكايت نقاش؛ دبير ادبيات؛ ترانهخوان.