انسان « حيواني سياسي» است . اين گفتة ارسطو دربارة انسان، نزديك به دو هزار و سيصد سال پيش است. مقصود ارسطو از بيان اين مطلب اين بود كه آدمي تنها در جامعة سازمان يافته، انسان است. هم چنين، ميتوان انسان را «حيوان اخلاقي» ناميد. هيچ جانداري به اندازة انسان توانايي داوري اخلاقي را ندارد. علم اخلاق به درستي از زماني آغاز ميشود كه انسان به جست و جوي زمينة معقولي براي قوانين پذيرفته شده رفتار برآمد، زيرا ديگر نميتوانست از اين قوانين، كه صرفاً از نظر سنتي مقدس بودند، پيرويكند. در كتاب حاضر اخلاق و پيشرفت، به عنوان دو ارزش نوين در دنياي معاصر بررسي شده است. فرض مطرح در كتاب اين است كه معيارها و شيوههاي رفتاري متداول در اكثر نقاط جهان بستگي چنداني با نظريههاي جهان شمول مبني بر اينكه زندگي خوب و سعادت آميز چيست، ندارند و نميتوانند توضيح دهند زندگي انسان چگونه ميتواند و بايد باشد و قادر نيستند راهي به سوي مفاهيم كلي ماهيت پيشرفت انسان و اصلاح و ترقي زندگي او نشان دهند. بدون تعريفي از اين مسائل اخلاقي، ما نميتوانيم علم اخلاقي كه در خور نام آن باشد، داشته باشيم.