مولانا در ششم ربيعالاول سال 604 هـ . ق چشم به جهان گشود، وي در هنگامۀ حملۀ جهانسوز مغولان، كه در سال 616 هـ آغاز شد، نوجواني سيزدهساله بود. مولانا زادۀ چنين دوراني است اما اقبال بلند او در آن بود كه در ميان خانداني زاده شد كه نور توحيد و عرفان پرتو ديرينه در آفاق حيات معنوي ايشان داشت و تلالو علم و فضيلت در ميان جماعات آنان نافذ بود. شعر وي، ناظر به جهان ماده و فراسوي جهان مادي است و به تمامي افراد انساني از هر رنگ و نژاد، و پيرو هر كيش و آيين تعلق دارد. براي مولانا بلوغ دوم، كه ولادت ثاني و مرگ پيش از مرگ است، پس از ديدار شمس اتفاق افتاد. تاثير اين ديدار بر مولوي در دورههاي مختلف عمر سلوكي او متفاوت بوده است. بسياري از مسائل براي او پس از هجرت ابدي شمس مكشوف شد. مولوي در مواجهه با شمس يكسره يكرنگ نبوده است، اما پس از شمس، در سرودههايش به تاثيرات اين پير در احياي مجددش بسيار اشارت دارد. مولانا در سال 672 هـ چشم از جهان فرو بست. اين كتاب به شرح زندگي مولانا و ارتباط عرفاني او با شمس تبريزي اختصاص دارد و دو بخش پيش از شمس و پس از شمس را دربرميگيرد. در بخش نخستين به روزگار مولانا، انديشههاي پدرش، حملۀ مغول، ديدار با شمس و غيبت و سپس شهادت شمس و... و در بخش دوم به صلاحالدين زركوب، حسامالدين چلپي، خانوادۀ مولانا و سلطان ولد پسر مولوي و... اشاره ميشود.