فضاي ذهن و فرهنگ جهاني انباشته از نشانههاي گوناگون است. بسياري از متفكران معاصر بر اين امر تاكيد دارند كه ما به بيرون از جهان پديداري خود ـ يعني جهان آنگونه كه به ادراك ما درميآيد ـ راهي نداريم و برخي اين حلقه را تنگتر ميكنند و ساختار زبان را چهارديواري وضع انساني ميدانند. واقعيت آن است كه شواهد بسياري، عموميت اين امر را تاييد ميكند، اما بسياري از فلاسفه وجودگرا و سنتهاي گوناگون عرفاني سراسر جهان به تجربهاي ويژهتر اشاره دارند. اما اين تجربه نه در فضاي ذهني و فردي، كه در فضايي فرامرزي و بينابيني صورت ميگيرد؛ يعني هنگامي كه هوشياري بر ذهن مشرف ميشود و تجربۀ محض بودن نقش ميبندد. روانشناسان انسانگرا و به شكل متمركزتر روانشناسان فرافردي كار خود را بر اين تجربۀ محض، يعني حضور، متمركز كردهاند و بر اين اعتقادند كه مغناطيس حضور به شكلي القايي ميتواند ذهن و زندگی آشوبزده و پراكنده را بسامان كند. كتاب حاضر با روشي ميانرشتهاي به تحليل شرايط مكاني فراروی ذهن و رمزگشايي نشانههاي كلامي و تصويري که به ما در اين مسير كمك ميكند، اختصاص يافته است.