سخن از ماهيت انسان در آثار هيدگر بيش از همه در دو اثر او ـ وجود و زمان؛ و نامه در باب اومانيسم ـ به چشم ميخورد كه ميكوشد بر پايۀ تبيين نسبت انسان با وجود به تعريف انسان بپردازد. در وجود و زمان پرسش اصلي هيدگر از معناي وجود است؛ وجودي كه در افق «زمان» از چهرۀ او پردهبرداري ميشود. اما در رسالۀ نامه در باب اوماتيسم هيدگر به واكاوي ماهيت انسان بر اساس نگاه تاريخي ميپردازد، ولي اين نگاه تاريخي تماما نگاه آنتولوژيك و هستيشناسانه نيست، بلكه نگاه تاريخي در اينجا تاريخ تقويمي هم است. مسئلۀ انسانشناسي در حكمت اسلامي غالبا در ذيل عنوان علمالنفس مطرح شده است. انسانشناسي ملاصدرا يك انسانشناسي الهي است. او معتقد است كه حقيقت آدمي نفس اوست و بر اساس تعريف نفس انسان قابل شناسايي است اما نفس انسان از حيث اين كه يك امر بسيط است نه ميتوان براي او تعريفي ـ به حد ـ كرد و نه ميتوان بر وجود او برهان اقامه كرد. نقش آدمي به لحاظ بساطت ذاتياش قابل شناسايي نيست اما از حيث افعال و انفعالات و كاركردش و تعلق آن به بدن، قابل تعريف و شناسايي است و بر وجود او نيز به اين اعتبار ميتوان برهان اقامه كرد. نگارنده در اين كتاب بر آن است كه از طريق مقايسۀ آراء انسانشناسانه هيدگر و ملاصدرا به برخي ابهامات و پرسشها در باب حقيقت انسان، از رهگذر آشنايي با آراء اين دو فيلسوف، پاسخ دهد، سپس پارهاي از نقاط ضعف و قوت تحقيقات فلسفي اين دو فيلسوف را در باب انسانشناسي معرفي و بستري فراهم نمايد تا از طريق تعامل و تشريک مساعي فلسفي و با تكيه بر ظرفيت مشترك موجود در فرهنگ و تفكر فلسفي بشري، گامي به سوي شناخت دقيقتر و بهتر حقيقت آدمي بردارد.