«لئونارد ميد» كه در گذشته به نويسندگي مشغول بوده، به پيادهروي در شب و در هواي مهآلود علاقه دارد. او در دنياي سال 2052 ميلادي احساس تنهايي ميكند. گاهي، ساعتها و كيلومترها راه ميرود و بعد نيمهشب به خانه بازميگردد. يك شب كه ميد طبق معمول هرشب به پيادهروي مشغول است در نزديكيهاي خانهاش ناگهان ماشين پليسي در كنار او ميايستد و بعد از بازجويي، از او ميخواهد كه به همراهش به ادارۀ پليس برود؛ در حالي كه ميد خودش علت اين كار را نميداند. مجموعۀ حاضر حاوي داستانهاي كوتاهي از برخي نويسندگان جهان است كه داستان مذكور تحت عنوان «عابر پياده» يكي از آنهاست. عناوين ديگر داستانها بدينقرار است: اولين سكه؛ گرسنه؛ بودجه؛ دو شياد؛ باغچۀ جعفري؛ خداوند حقيقت را ميبيند، اما صبر ميكند؛ تابستان و اسب سفيد؛ خيالاتي؛ ماتهئو فالكانه.