«ماندلشتام» از محفلهاي پطرزبورگي سربرآورد و از جهان آغاز، با مقالهها و كتابهايي كه در زمينۀ نقد و زبياييشناختي شعر و ادبيات نوشت، به زودي به جايگاه يكي از انديشمندان و ايدهپردازان نسل نو دست يافت. مطالعات و آشنايي با فرهنگها و زبانهاي اروپايي، افق ديد وي را گسترده و فراگير مينمود و بررسيهاي او از جنبشهاي ادبي و هنري، به فرايندي پيوسته، در هم تنيده و جهاني گره ميخورد. اما او نيز مانند ساير افرادي كه تولدشان به سالهاي آخر سدۀ نوزدهم برميگردد و در سالهاي دو دهۀ نخست سدۀ بيستم، نويد آغاز دورهاي نو در شعر و ادبيات روسي را به جهانيان دادند، پس از گذر از سالهاي پرشور و هيجان به سالهاي انزواي عمومي، بازداشتها و تبعيدهاي دهۀ سيام پاگذاشت و سرنوشتي جز مرگ در اردوگاههاي كار اجباري سيبري در سال 1938 نيافت. كتاب حاضر گزيدهاي از اشعار وي تحت برخي از اين عناوين است: راه ديگري نمانده؛ اندوهي ناپيدا؛ دهكدۀ نزاري؛ براي آنا آخماتوا؛ در بهشت سپيد؛ به كسي بازمگو؛ من مينوشم؛ چهرۀ روز؛ و قدمزنان.