روابط ايران و اروپا از عصر صفوي با آمدن مسافران و نمايندگان دول اروپايي يا شركتهاي تجاري به ايران به طور جدي آغاز شد. علاقۀ اروپاييان به ايران در آغاز، انگيزۀ سياسي و سپس اقتصادي داشت. با آغاز شدن مطالعۀ زبان، ادبيات، تاريخ و فرهنگ ايران در قرن هجدهم در انگليس، علاقه به تاريخ و فرهنگ ايران نيز در كشور افزايش يافت. نخستين علاقه به فرهنگ و تمدن ايراني به دليل تماس مستقيم مقامات كمپاني هند شرقي بريتانيا با ميراث تمدن ايراني موجود در هند بود. قرن نوزدهم را عصر طلايي ايرانشناسي در انگلستان ميدانند. ترجمۀ آثار ادبي و تاريخي ايران به زبان انگليسي رواج يافت و ديپلماتهاي سابق به ايرانشناسان و عربشناسان تبديل شدند. در كنار ادبيات، هنر ايراني، باغها و معماري ايراني نيز عناوين خوبي براي پژوهش در محافل شرقشناسي انگلستان بود. نگارنده در كتاب حاضر ميكوشد تا در گفتوگو با تعدادي از ايرانشناسان امروزي مشاغل در دانشگاههاي انگلستان و ديگر كشورها تصويري از سوابق اين ايرانشناسان و حوزههاي فعاليت آنان عرضه كند. در كنار اين افراد، كساني هم كه از ابعاد غيردانشگاهي با ايران آشنا شدهاند، مورد توجه قرار داشتهاند كه معرفي آنها تصوير گستردهتري از ابعاد علاقهمندي به ايران يا ايرانشناسي در غرب را نشان ميدهد. از جمله ايرانشناساني كه در كتاب از آنها سخن رفته ميتوان باسورث، دنيس رايت، چارلز ملويل، كارلو چرتي، جيمز موريس، ويليام چيتيك، جان فرانسيس اسميت، كاترين اسپلمن، دالريمپل، نلسون فراي، و آرتور پوپ را نام برد.