"عطرين" پس از مرگ پدر و مادرش نزد دخترخالۀ پدرش زندگي ميكرد. دختر حاجخانم پس از ازدواج به كاشان رفته بود و تنها پسرش ـ سعيد ـ در فرانسه مشغول به تحصيل بود. عطرين از لحظهاي كه عكس سعيد را ديد احساس كرد كه علاقۀ شديدي به او دارد و اين موضوع باعث شد كه به خواستگاري حامد ـ برادر دوستش ـ پاسخ منفي دهد. سعيد كه براي تعطيلات نوروز به خانه بازگشته بود با ديدن عطرين، دلباختۀ او شد و پس از مدتي به او پيشنهاد ازدواج داد. آن دو روزهاي خوشي را ميگذراندند ولي سعيد نگران موضوعي بود كه در فرانسه رخ داده بود و بايد قبل از ازدواج آن را با عطرين در ميان ميگذاشت؛ بر خلاف تصور سعيد، عطرين قادر به درك موضوع و موقعيت سعيد نبود و از او خواست كه براي هميشه او را فراموش كند. عطرين براي فراموش كردن سعيد و در موقعيتي خاص مجبور شد كه به حامد پاسخ مثبت دهد. ولي سرنوشت بازيهاي ديگري براي سعيد، عطرين و حامد رقم زده بود.