شناخت مشرقزمين و تحليل تاريخ شرق زمينهساز تحولات مهمي است كه ما بايد در خود به وجود آوريم. زيرا اگر ملتي نقاط ضعف و قدرت خود را نشناسد و برحسب آن، تغييرات لازم را در خود به وجود نياورد، نميتواند انتظار تغيير در زندگياش را داشته باشد. به اعتقاد نگارنده مسئوليت خوب و بد زندگي شرق برعهدۀ شرايط جغرافيايي نيست و بدبيني يا خوشبيني نسبت به فرهنگ و تمدن شرق و غرب و يا يكسره قبول يا رد آن در كتاب مطرح نيست، بلکه نويسنده سعي در شناخت واقعگرايانۀ فرهنگ شرق دارد. در حقيقت علت عقبماندگي از غرب و عقبراندگي به وسيلۀ غرب و اين كه چگونه غرب در سياست و جنگ و استعمار غالب، و شرق مغلوب شد، در برخورد دوگانۀ روحيۀ تاريخي و سنتي نظام شاهخدا ـ رعيت شرق در برابر اربابان بردهدار غرب است كه يكي شرايط پيروزي و ديگري شرايط شكست را در خود به وجود آورده بود. روحيۀ آپولوني بردهدار غربي با خاطرۀ ازلي بردگي، خواهان آزادي، قدرت و ثروت است و ميل به سلطهگري دارد. اروپا و كلا غرب، آزادي (ليبراليسم) و استقلال فرد و امنيت مالي را جزء شرايط حيات خود ميداند. اينها بالفطره از اصول جهانبيني "غالب و مغلوب" اربابان بردهدار در تمدن و فرهنگ يونان و رم ميباشد. نگاه غرب، بهشرق، نگاه حاكم به محكوم و غالب به مغلوب است و شرق در برابر چنين خطري قرار دارد. شرق با روحيۀ هابيلي و نقش شاهخدا ـ رعيتي و خاطرۀ ازلي خانوادگي و اخلاقيات و ادب آن، به دور از خاطرۀ بردگي و در نتيجه بدون حسرت آزادي نوع غربي، تا حدي مخالف تقديس ثروت و ليبراليسم است. اگر هم براي آزادي اقتصادي مبارزه كند، آن را بيشتر براي خودسازي و خود بودن خويش ميخواهد، نه براي چپاول ثروت ملل ديگر، بنابراين چنين ملتي بايد مبارز بوده و استراتژي متناسب روحيۀ خويش را داشته باشد.