سخن، موجب شكستن سكوت ميشود. در همۀ زبانهاي دنيا، اين تصوير وجود دارد، اما همزمان، موجب ظاهر گرديدن آن ميشود. لازم است كه آدمي به اين انديشه بيفتد كه انواع و اشكال گوناگوني از سكوت وجود دارد. آن هنگام كه آدمي سخن ميگويد، مرتب به اين ميماند كه انگار همۀ چيزهاي ديگر، محو و ناپديد گرديده است: تنها سخن باقي ميماند و بس. آن هنگام كه ميگوييم در "خارج" از سخن، هيچچيز ديگري وجود ندارد، مشغول بيان مطلبي هستيم كه بنا به شكل، قالب و شيوۀ مخصوص خود، داراي معنايي است، اما اصطلاح "خارج از سخن"، از هيچ معنايي برخوردار نيست، زيرا كه با سخن گفتن، مشغول نفي چيزي هستيد كه مشغول بيان آن هستيد. نگارندۀ كتاب پيش رو سعي دارد با نگاهي فلسفي مقولۀ "سكوت و سخن" را به خواننده معرفي كند.