"اسرار چون نيتهايي كه سر به سوي ابديت دارند، در رفت و آمدند؛ تكان نخوريم، به سكوت محض، كلامي ندوانيم. به انديشۀ نور و نفس و اكسيژن اشاره نكنيم، سهم زمان را از گذر خاموش كنيم. حسي بالاتر از زمين فرا رسيده است. شانههاي زمين سبكبال شده است. شوق در دل يك عاشق، چون بال فرشتگان پرميگشايد. مكان جابهجا شده است؛ به دل پا نهاده است؛ هيچچيز در قالبي نيست؛ صورت سيلي نرم شده و نوازش را بوييده است، خاموشي اگر قدم بردارد، لحن شيرين استمرار جاودانگي ترك برميدارد؛ ضربآهنگ اين شور و شعف را خاموشانه به خلوتگاه خود آوريم". متن مذكور بخشي از قطعۀ ادبي "خلوتگاه" است كه به همراه قطعاتي ديگر از نگارنده در كتاب حاضر به چاپ رسيده است. كتاب زبان حال كسي است كه ميخواهد ديگران را در خوشبختي خود سهيم سازد و خود را نسبت به آزادي، صلح، آرامش و عشق به ديگران متعهد ميداند. عناوين برخي از قطعات عبارتاند از: اشتياق؛ خوشبيني؛ هواي دل؛ اذن ورود؛ قلب تماشا؛ مونس؛ خوشههاي فكر؛ اميد و تعهد؛ حرمت آب؛ و صلابت.