يكي از مهمترين ابعاد شخصيت چزاره براندي (1906-1988 م) ـ نگارندۀ كتاب ـ ، كنجكاوي تمام نشدني او دربارۀ ابعاد گوناگون فعاليت هنري است. براندي بر اين تصور بود كه هنر در اشكال مختلف آن، والاترين بيان خلاقيت بشر است. در واقع ميتوان گفت، سرتاسر زندگي وي به هنر اختصاص داشته است. چزاره براندي در مرحلهاي از زندگي خود، تشخيص ميدهد كه بايد بر تعدادي از فعاليتهاي هنري تمركز كند و به طور خاص، تعهد هنري خويش را به كار شناسايي، مطالعه، حفظ و مرمت محصولات هنري، كه به طور جدي در معرض خطر بودند، محدود ميكند؛ آثاري كه از مواد و مصالح مشابه ساخته شده بودند و طي قرنها و هزارهها اهميت فوقالعاده يافته بودند. وي در اين راه به موفقيت رسيد و نظريۀ مرمت را بيان كرد. در نظر براندي، اثر هنري در لحظهاي كه هنرمند ساخت آن را به پايان ميرساند، به تاريخ ميپيوندد و بلافاصله پس از آن، سفر خود را آغاز ميكند كه ميتواند پر از حوادث باشد. اما همچنان غرق در زمان است، حتي اگر در مقطع زوال يا فساد فيزيكي مواد تشكيلدهندۀ آن باشد. هنر براي براندي، جهاني و به اين معنا است كه هنر به انسانيت تعلق دارد ـ بدون اين كه تفاوتي بين نژاد، زبان، باورهاي مذهبي، عقايد سياسي و هر چيز ديگر باشد. در نگاه براندي، مرمت عبارت است از لحظۀ روشمندي كه اثر هنري در آن لحظه، در وجود فيزيكي خود و طبيعت زيباشناختي و تاريخياش، از نظر انتقال آن به آينده مورد تشخيص قرار ميگيرد.