قرن نوزدهم ميلادي قرني گم شده است كه در طول آن نه ساختار سياسي ايران دستخوش تحول شد و نه ساختار اقتصادي آن بهبود يافت. در عرصههاي اقتصادي دلال مسلكي گسترده در طول اين مدت دستنخورده باقي ميماند. در حوزههاي ديگر نيز تحول قابل ذكري اتفاق نميافتد. آنچه از ارتباط با اروپا به دست ميآيد، نه نشانۀ حركتي به جلو، كه در بهترين وضعيت، حالت درجا زدن و در خود پوسيدن را دارد. بازارهاي ايران به روي كالاهاي فرنگي باز ميشوند، اما پيامد آن دگرگون كردن شيوۀ توليد در ايران نيست. اگر در مقطعي صدور ترياك به جاي صدور ابريشم خام مينشيند و يا مدتي بعد صدور قالي و شال عمده ميشود، اما در همۀ اين موارد، شيوۀ توليد همچنان طبيعي و دستي باقي ميماند. نه فناوري توليد تحول مييابد و نه مناسبات حاكم بر روابط بين توليدكننده و مالكان و متصرفان عامل عمدۀ توليد يعني زمين. بهرۀ مالكانه در پايان قرن به همان شيوهاي اخذ ميشود كه در ابتداي قرن و حتي در دو قرن پيشتر. عدم امنيت جان و مال نيز همانگونه كه دويست سال پيشتر بود ادامه يافت. شيوۀ حكومتي نيز بدون تغيير ماند و مفروط خودكامگي همچنان همهجاگستر و بختكوار بود. "قرن گمشده"، سومين كتابي است كه دربارۀ اقتصاد و جامعۀ ايران در قرن نوزدهم از نويسنده به فارسي چاپ شده است، انگارۀ اصلي بررسيهاي مولف اين است كه اگر بخواهيم به قرون پيشتر بازگرديم، علل ناكاميهاي اقتصادي ما ريشه در تحولاتي دارند كه ايران در قرن نوزدهم شاهد بوده است؛ يعني اين قرن از ديدگاه بررسي تحولات اقتصادي، قرن گم شده است. آنچه در كتاب آمده بيانگر كوششي است براي شناخت آنچه در قرن نوزدهم ميلادي بر ايران گذشت.