تراژدي، رغم نورتروپ فراي، مفهومي از شالودۀ طبيعي و معتبر شخصيت انسان را وضع ميكند. در رمانش و ملودرام شخصيتها به طور عمده شخصيتهايي رويايي هستند، ولي در تراژدي شخصيتها از قيد توهم و رويا خلاص ميشوند، زيرا نظم حقيقي طبيعت يا عالم است كه عرضه ميشود. همچنين در تراژدي، مخمضه حقيقي است و قهرمان از آن رو قهرمان است كه فارغ از هر نوع توهم و اغفال با مخمضه رو در رو ميشود. در كتاب حاضر تراژدي در يونان باستان بررسي شده است و مسالۀ بنيادي آن، پاسخي است به كتاب نيچه: "فلسفه در عصر تراژيك يونانيان"، كه ما آن را بيتوجهي نيچه ميدانيم و درك عصر تراژيك يونانيها از عصر تراژديها و تراژدينويسها و فلاسفۀ يونان، و از ديد نگارندۀ اين كتاب، زمانۀ چنين تعيناتي زمانهاي سياسي در يونان است تا زمانهاي تراژيك؛ زيرا تراژدي چونان يك نوع نمايشي، بيانگر زيستن در يك وضعيت تراژيك در عصري قديمتر است و نميتواند حاصل زيستن در يك موقعيت تراژيك باشد. نويسنده در اين كتاب، اثبات كرده است كه سياسينگري بر شئون زندگي آن عصر يونانيها غلبه داشته است. به طور كلي در تراژدي، در رويارويي تراژيك انسان با هستي ـ كه اين هستي همان هستي خود انسان است ـ ماجرا با كيفيتي از بن متفاوت روي ميدهد: انسان، معصومانه خطا ميكند (زيرا غيرسياسي است) و به افقهاي روشن و يك امكان عالي بشري، كه همانا تشخيصيافتگي و يافتن قوۀ تشخيص است، دست مييابد و با خداوندان خير و شر ديدار ميكند.