fiogf49gjkf0d
يكي از مهمترين دلايلي كه باعث ميشود افراد يافتن مسير شغلي مناسب را كار مشكلي بدانند اين است كه آنها تلاشهاي خود را با هدفي كه در زندگي دارند هماهنگ نميكنند. در حالي كه بدون داشتن "تصويري بزرگتر" در ذهن، فرد مانند سفينهاي سرگردان خواهد بود و بدون داشتن سيستم هدايت و كنترل به هر سو حركت ميكند و درنتيجه، هرگز به مقصد نميرسد. يكي از بهترين راهنماها براي شروع، اين است كه از فكر كردن به مدارك دانشگاهي، امكانات شغلي با فرصتهاي شغلي به عنوان هدف خودداري كنيد. هدفي كه در زندگي انتخاب ميكنيم نبايد مبهم باشد. براي اين كه انتخاب هدف براي ما مفيد باشد، بايد به اندازهي كافي شفاف و واضح باشد تا بتوانيم اولويتهايي را بر اساس آن تعيين كنيم كه جهت مسير را به ما نشان دهند و اشتياق حركت در آن مسير را در ما ايجاد كنند. ممكن است شما فكر كنيد هدف زندگي و هدف شغلي يكسان هستند، اما هميشه اين طور نيست. مثلا ممكن است معلمي شغل باشد اما هدف زندگي يك معلم تمايل به كمك به ديگران در يادگيري است. هدف زندگي، اغلب فرديتر و از چارچوب شغل فراتر است. براي برخي از اين افراد، هدف شغلي ميتواند به هدف زندگي تبديل شود و اين اتفاق خوب و مباركي است. البته خلاف اين نيز امكان دارد و گاهي هدف زندگي باعث ميشود كه فرد به شغلي عالي دست يابد. منطق نگارنده در اين كتاب اين است كه هدف زندگي در اولويت باشد. زيرا دسترسي به آن دشوارتر است و شناخت اين هدف ميتواند در فرد انگيزه ايجاد كند تا به بهترين شكل، جستوجوي خود را براي يافتن شغل مناسب ادامه دهد.