كتاب حاضر با موضوع فلسفه، نقد و تاريخ هنر از زمان افلاطون تا كنون نگاشته شده و در آن تصريح شده است: "مسالهي مطرح شده اين نيست كه بدانيم كدام شكل از هنر درخور دوست داشتن است ولي بر حسب دلايلي با زمان افلاطون تا روزگاران ما، انديشمندان كوشيدهاند بدانند چگونه هنر را از آنچه هنر نيست جدا سازند، چگونه تحول آن را توجيه و بيان كنند، چهطور رابطههايي را كه بشر با هنر دارد بفهمند. بنابراين نبايد اين مطلب را به فراموشي سپارد كه در برابر هر اثري كه خود را به مثابهي هنر مطرح ميسازد، بايد يكگونه ديدگاه را پذيرفت و دربارهي آن تفحص و بررسي كرد وگرنه ما بخشي اساسي از انسانيت خود را نفي خواهيم كرد". بر اين اساس ابتدا خانوادهي بزرگ نگرههاي هنر معرفي و تشريح ميشود كه عبارت است از: پديدهشناسي هنر، روانشناسي هنر، جامعهشناسي هنر، قانونمداري، و تحليل ساختاري. در بخش دوم نگرههاي هنر در دوران باستان از جمله افلاطون، ارسطو و فلاطين معرفي ميگردند. "بارزايش هنري" مبحث بعدي كتاب است. در بخشهاي ديگر كتاب نيز چهرههاي مكتب كلاسيسيم و باروك در سدهي هفدهم، تنسيقگرايي در سدهي هجدهم، شاعرانهگرايي، فلسفهي زيباشناسانهي آلماني، تاريخ هنرنويسان ميراثخوار فلسفهي زيباييشناسي آلماني، نگرهپردازان هنر ماركسگرا، نگرهپردازان هنر روانكاوانه، و نگرهپردازان هنر معاصر، معرفي شدهاند.