fiogf49gjkf0d
پس از جنگ تروا، زئوس به آتنه اجازه ميدهد تا به بازگشت اودوسئوس (اوليس) كمك كند. آتنه نيز تلماخوس، پسر اوليس، را واميدارد تا در برابر خواستگاران همسر اوليس ـ پنلوپه ـ ايستادگي نمايد. جوان بر آن ميشود كه براي خبرگيري نزد منلائوس و نستور برود كه در جنگ تروا شركت داشتهاند. نستور از سرنوشت اوليس خبري ندارد و منلائوس ميداند كه الويس در جزيرهي كالوپسو است. سرانجام كالوپسو، به فرمان زئوس، اوليس را آزاد ميكند. اوليس براي خود كلكي ميسازد و هفده شبانهروز بر روي امواج دريا سرگردان ميماند و بعد هم درگير طوفان ميشود. او در راه بازگشت گم ميشود و به جزيرهي فاياكيا، سرزمين سيكلولوعنها و سيكلوپها و... ميرود. سپس نزد دوست خود، آيولوس، توقف ميكند و او به اوليس مشكي هديه ميدهد كه در آن، همهي بادهاي مخالف و خطرناكي كه وي را از ميهنش دور خواهند ساخت، محبوساند. ولي در راه، همراهانش در مشك را باز ميكنند و توفاني آنها را به سرزمين لائيستروگونهاي آدمخوار ميافكند كه تقريبا همهي آنان را به كام ميكشند. اوليس، تنها با يك كشتي دركنار جزيرهي كيركهي جادوگر پهلو ميگيرد و مدتي در آنجا ميماند. او سپس به سرزمين اسرارآميز كيمريان (سرزمين مردگان) ميرود تا از مردگان راهنمايي بخواهد و تيرسياس بازگشت او را پيشبيني ميكند. اوليس در ادامهي دريانوردي، به سرزمينهاي مسپونها، سكولا و خاروبديس ميرود و پس از گذراندن فراز و نشيبهاي بسيار سرانجام به ميهن خويش بازميگردد و در خانهي خدمتكار ديرين خود پناه ميجويد. در همين هنگام پسرش، تلاخوس، بازميگردد و پدر و پسر يكديگر را مييابند. كتاب حاضر بازنويسي حماسهي "اوديسه" اثر "هومر" است.