fiogf49gjkf0d
تمدن انسان امروز، از مسير هنر به طليعهاي نوين از كنشها و واكنشهايي دست يافته است كه برجستهترين پارهي آن، نه تكنولوژي نه ماشين، بلكه رسانهي سينما و گونهها و شاخههاي آن است. انسان، موجودي كه طبيعت برايش، كهكشانهاي اكنون قابل ديدن و حقيقت، "پيام" معنا گرفته است. بر خلاف پدرانش كه طبيعت برايشان از دهكدهي جهاني مك لوهان فراتر نميرفت، گسترش ذهني خود را تنها از راه ديدن و پايانهي آن يعني سينما به دست آورده است و به اين خاطر، بديهي است كه در دوران نوين نسبت به بينايي يا بينش يا آنچه در غرب Vision نام نهادهاند و ادوات كاربردي آن بسيار حساس ميباشد، يادآوري تاريخ به عنوان چشماني نكتهبين و نگران آيندهي بسياري از چيزهايي كه در اين جهان و ماوراي آن براي ديدن و درك كردن وجود دارد، دور از ذهن نيست. در سينما نيز كه متاسفانه تاكنون گونهاي تاريخنگاري بوده و خوشبختانه اكنون آغاز به تاريخنگاري كرده است، همين بسيار چيزها براي ديدن و درك كردن بوده كه توجه را به ناچيزي شعاع آگاهيهاي همگاني نسبت به بينش و بينايي جلب ميكند. آيا اين گناه نخستين انسان در تشخيص مصلحت و آيندهي خويش نيست؟ آنچه نويسنده در اين كتاب خاطرنشان ميسازد، روش خوب ديدن فيلم است. نگارنده از وراي اشارههايش به آنجا كه فيلم مهم ميشود و از وراي نقد تقريبا تمامي فيلمهايي كه پخش شدهاند، ميآموزد كه فيلم نه تنها از ديد داستان بلكه با نگاه هنري، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و كاركردش در جامعه خواندني است. از جمله عقايد نگارنده اين است كه مهم نيست منتقد دربارهي فيلمي نظرش را اينطور بدهد كه آن فيلم خوب است يا بد، مهم آن است كه چرايش را بگويد تا معلوم شود كه او خود، فيلم را خوانده است يا نه يا آن كه چرا بعضي از فيلمهاي بد، از فيلمهاي خوب بهترند. اين كه چهطور بايد يك فيلم را خواند و چهطور بايد يك فيلم را از وراي آگاهيهاي روانشناسانه، جامعهشناسانه و... ساخت.