fiogf49gjkf0d
رفقا در سرسراي تالار محل برگزاري جلسه دور هم جمع شده بودند. اين گروههاي پراكنده، آنقدر منتظر ميماندند تا در باز شود و جريان پرجاذبهاي، كه همواره خبر از ورود "فراندو گاريدو" ميداد، به درون راه يابد. ناگهان گاريدو در چارچوب در پديدار شد و به "سانتوس" سلام كرد. گاريدو موهايش را كوتاه كرده بود؛ از پس گردنش بوي صابون حمام و ادوكلن بعد از اصلاح به مشام ميخورد. يك لحظه سانتوس به نظرش رسيد، پشت سر فرناندو گاريدوي چهل سال قبل حركت ميكند، رهبري مادرزاد كه در جلسههاي تداركاتي اكتبر 1934 به او گفته بود: "همهچيز را ول كن و دنبال من بيا" دسانتوس چهل سال همهجا دنبالش رفته بود و جنگها، تبعيدها، زندانها و هويتهاي جعلي را كنار او تجربه كرده بود. جمعيت يكصدا فرياد برآوردند: "مرده باد مرگ" و در اين هنگام انفجاري مهيب، جمعيت را از هم پراكنده ساخت و در اين ميان گاريدوي به قتل رسيد.